جریان روشنفکری اروپا در واکنش به وضعیت ی-اجتماعی-فرهنگیِ حاکم بر اروپا که نتیجه حاکمیت مطلق کلیسای ضدّ علم و ضدّ عقلانیت بود، سه راهکار اساسی را برای تغییر و تحوّل جامعه در پیش گرفت که عبارت بودند از:
در هر سه محور، اگرچه دین ستیزی و دین گریزی در مراحل اولیه جریان روشنفکری اروپائی، محور و انگیزه اصلی و شاخص و جوّ غالب بود، اما به تدریج موضعگیری به سمت و سوی تعادل میل پیدا کرد. بنابراین برخلاف تصوّر اولیه، همه روشنفکران و همه دانشمندان غربی دین ستیز یا دین گریز نیستند.
در میان دانشمندان برجسته غربی، تعداد دینمداران و موحّدین آنها کم نبودهاند. الکسیس کارل یک کشیش کاتولیک و یک زیست شناس برجسته بود که به خاطر کارهای علمی فراوانش درباره پیری جایزه نوبل را به خود اختصاص داد. جان اک یک موحّد تمام عیار و یک فیزیولوژیست برجسته مغز بود که به مناسبت پژوهش های گسترده درباره سیناپسها یا اتصالات سلولهای عصبی، جایزه نوبل گرفت.
در میان روشنفکران سکولار غربی نیز طیفی از واکنشها و مواضع نسبت به دین وجود دارد. برخی از آنان موضعِ دین ستیزی کامل و تمام عیار را اختیار کرده اند. کارل مارکس دین را افیون توده ها میداند که باید به کلی از ساحت جامعه و زندگی آدمیان حذف گردد.
برخی دیگر به دنبال آن رفتند که دین را به قلمرو خصوصی و شخصی محدود کنند. درحالی که برخی دیگر از روشنفکران جدائی دو نهاد دولت و کلیسا را به عنوان هدف اصلی پیگیری کردند.[1]
[1] - روشنفکری دینی و چالش های جدید، ابراهیم یزدی، چاپ اول 1386، انتشارات کویر، شابک: 2-37-8161-964، ص 10
درباره این سایت