در بعضی از نقلها آمده است که در جنگ نهروان همگی کشته شدند به جز 9 نفر از آنان که توانستند فرار کنند. دو نفر از آنها به سیستان، دو نفر به یمن و بقیه میان عمّان و انبار و جزیره پخش شدند و در این مناطق به ترویج عقیده خود پرداختند. اینان در روزگار امویان جنب و جوش خود را از سر گرفتند و حملات گسترده و موضعگیریهای کوبندهای که حکّام اموی را نگران، و عمده فکر و توجه آنها را به آنان مشغول میداشت، انجام دادند.
برخی از نویسندگان تأئید میکنند که حضرت علی; گروه خوارج را در جنگ نهروان و غیر آن ریشهکن نکرد. دستهای از آنها که در نبرد نهروان شرکت نداشتند در کوفه و بیرون آن پخش شدند تا عقیده خویش را ترویج و مردم را بر ضدّ حکومت حضرت علی;، به ویژه پس از شکست سختی که در نهروان بر آنها وارد شد، تشویق کنند.
آنان در صدد برآمدند قیام خود را از سرگیرند، از این رو به زیارت کشتگان خود در نهروان رفتند، و برای گرفتن انتقام آنها همپیمان شدند، و تحرّکات و جنبشهای آنها در مناطق مختلف یعنی انبار، مدائن و اطراف کوفه ادامه یافت.
در کوفه یکی از رهبران آنها به نام «خرّیتبن راشد» به همراه 300 تن خروج کرد و کارگزاران حضرت علی; را در عمّان به قتل رسانید. در کتاب کامل ابناثیر آمده است:
«خدانشناسانی از اهواز به گرد خرّیج(خریت) درآمدند و ان و موالی و برخی نصارا و گروهی از اعراب به آنها پیوستند و از دادن خراج امتناع، و کارگزاران حضرت علی; را از آن شهر بیرون کردند.»
با تمام تحرّکاتی که آنها بعد از جنگ نهروان داشتند، ولی حضرت علی; توانست پس از شکست بزرگی که در نهروان بر آنها وارد ساخت، دستههای شورشی آنها را در هر جا که قیام میکردند، نابود سازد و پس از آن که همه تلاشهای آنها برای به دست آوردن حکومت و تعدیل شیوه معمول در انتخاب حاکم به شکست انجامید، و پس از ناکامی در تمامی موضعگیریهای انقلابی و غیرانقلابی خود، سرانجام تصمیم گرفتند حضرت علی; و معاویه و عمروبن عاص را ترور کنند و برای کشتن هر یک از این سه تن، یکی از افراد خود را نامزد و انتخاب کردند.
آنها در به شهادت رسانیدن حضرت علی; موفّق شدند ولی در ترور معاویه و عمروبن عاص شکست خوردند.[1]
در نقلی آمده است: با آغاز جنگ نهروان، به سرعت تمامی خوارج کشته و یا زخمی شدند، زخمیها به تعداد چهارصد نفر، به خانوادههایشان تحویل داده شدند، در مقابل از سپاه علی; تعدادی کمتر از ده نفر کشته داشت، از اجتماع خوارج در نهروان کمتر از ۱۰ نفر فرار کردند که یکی از آنان «عبدالرحمن بن ملجم مرادی» قاتل امام علی; بود.[2]
اگرچه در جنگ نهروان بسیاری از خوارج کشته شدند، تعدادی از آنها برای فرار از مرگ توبه کرده و به محض آنکه به کوفه بازگشتند، دوباره ساز مخالف زدند. این افراد به همراهی خوارج دیگر بلاد و بازماندگان مقتولان نهروان، هسته اصلی خوارجِ پس از نهروان را ایجاد کردند. در طی سالهای 38 تا 40 هجری، گروههای کوچک خوارج هر از چند گاهی، به اطراف حمله کرده و با پیروی از نهروانیان، خویش را به مهلکه میانداختند. بلاذری و ابن اثیر از پنج دسته از ایشان یاد کرده اند. اینان در گروه های دویست تا سیصد نفری به شهرها حمله میکردند و البته همیشه با ارسال سپاهی از سوی حضرت امیر; سرکوب میشدند.[3]
در سال 40 هجری، عدّهای از خوارج در مکه جمع شده و نقشه قتل امام علی;، معاویه و عمروبن عاص را طرّاحی کردند و تعدادی داوطلب انجام این کار شدند. مطابق با این توطئه، امام علی; به شهادت رسید؛ اما معاویه در نماز جماعت حاضر نشد و از ترور جان سالم به در برد و عمرو بن عاص نیز زخمی شد.[4]
در دوران معاویه، خوارج بارها قیام کردند و هر بار سرکوب شدند. یکی از قیامهای مهم خوارج در این دوران، قیام «مستورد بن علفه تمیمی» است. وی در حیره به جمعآوری نیرو و سلاح پرداخت و در سال 43 هجری خروج کرد. حاکم اموی کوفه، «مغیرة بن شعبه معقل بن قیس» از یاران وفادار امام علی; را ـ که البته به فرمان امام; عمل نکرد و با خوارج جنگید ـ[5] با سه هزار سپاهی به مصاف خوارج فرستاد. دیدگاه خوارج در نامه رهبر خوارج منعکس شده است. وی در نامهای به یکی از فرماندهان جناح مقابل نوشت: «ما قومی هستیم که از تعطیلی احکام غمگین بوده، تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر و ولایت ابوبکر و عمر و برائت از عثمان و علی; دعوت میکنیم. اگر بپذیری به راه راست در آمدهای، وگرنه هیچ عذری نداری و باید آماده جنگ شوی».[6]
در این جنگ، هم «معقل بن قیس» و هم «مستورد بن علفه» کشته شدند و بعد از آن حدود بیست سال از شورش خوارج چندان خبری نبود و شورش مهمی صورت نگرفت، اگرچه شورشهای کوچکی در گوشه و کنار جهان اسلام صورت میگرفت که در ذیل سال های 46، 50، 52، 58 و 61 در کتب تاریخی ثبت شده است. این گروهها از خوارج نخستین بودند که میتوان از آنها با نام «محکّمه نخستین» یاد کرد. در این دوران، یعنی از سال 38 هجری تا سال 65 هجری، هسته اولیه عقاید خوارج شکل گرفت و کمکم اختلافات فکری میان آنان بروز کرد.[7]
نتیجهگیری:
بنابراین میتوان گفت در جنگ نهروان فقط پیکره اصلی خوارج در هم شکست و نابود شد، ولی افرادی که در زیر نام میبریم، از آنها باقی ماندند و به تبلیغ و شورش ادامه دادند:
[1] - الکامل ابناثیر؛ العراق فی ظلّ عهد الاموی، دکتر علی خرطبولی، ص60 و 61، به نقل از النظم الاسلامیه، گودفری خاورشناس؛ التبصیر فی الدین، اسفراینی، بخش خوارج، شیعه در برابر معتزله و اشاعره(الشیعة بین الأشاعرة و المعتزلة)، هاشم معروفالحسنی، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول 1371، ص 53 و 54 و 55
[2] - بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۵
[3] - بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص480ـ486؛ ابن اثیر، الکامل، ج2، ص182ـ 188؛ نیز بنگرید، یعقوب جعفری، خـوارج در تاریخ، ص55 59.
[4] - تاریخ طبری، ج4، ص110ـ113
[5] - حضرت; به یاران خود سفارش کردند که بعد از من با خوارج نجنگید، زیرا آنان در جـست و جوی حـقّند، اما به خطا رفته، بـاطل را حـق می پندارند.(نهجالبلاغه، خطبه 61)
[6] - تاریخ طبری، ج3، ص178ـ193، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت؛ خوارج در تاریخ، ص80 85
[7] - پایگاه اطلاعرسانی حوزه: https://hawzah.net/fa/Article/View/98058
[8] - حضرت; پیشبینی خود را از آینده خوارج بیان کردند و فرمودند: «اگرچه نطفههائی از آنان در پشت مردان و رحم ن باقی خواهد مـاند، ولی آنها پس از من گرفتار خواری و ذلت، و طعمه شمشیر برّنده ستمکاران میشوند.» (نهجالبلاغه، خطبههای 58 و 60)
درباره این سایت