طبری در تاریخ خود، به نقل از عبدالرّحمنبنجُندَب مینویسد: آنگاه که خواستند فیصلهنامهای میان امیرمومنان علی علیهالسلام و معاویه نگاشته شود، امیرمؤمنان علیهالسلام به کاتب فرمودند: «بنویس: این، توافقنامهاى است میان امیرمؤمنان علىّ بن ابىطالب و معاویه بن ابىسفیان».
اما عمرو بن عاص به کاتب گفت: نام او و پدرش را بنویس و لقب «امیرالمؤمنین» را برایش ننویس، که او امیر ایشان است نه ما!.[1]
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «الله اکبر! سنّت برابرِ سنّت و مانند به مانند! من در روز صلح حدیبیّه، کاتب پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله بودم که پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمودند: «بنویس: هذا ما تَصالَحَ عَلَیهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله صلیاللهعلیهوآله وَ سَهلُ بنِ عَمرو؛ این، توافقنامه محمّد پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله با سهیل بن عمر است».
اما سهیل به پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله گفت: لقب «رسولالله» را حذف کن، که ما آن را براى تو نمىپذیریم و پیامبرىِ تو را گواهى نمىدهیم. و تنها نام خود و پدرت را بنگار.
من از زدودن آن ابا کردم؛ و خواستار آن بودم که آن را پاک نکنم؛ امّا پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «اى على! آن را پاک کن. زود است که تو نیز به چنین امرى خوانده شوى، حال آن که بر آن مجبورى».
عمرو بن عاص گفت: چنین کارى، به آن حکایت تشبیه مىگردد، حال آن که آنان کافر بودند و ما مؤمنیم؟! سبحانالله، ما را به کافران تشبیه میکنی، در حالی که مؤمن هستیم؟
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «اى پسر نابغه! چه هنگام، تو یاور فاسقان و دشمنِ مؤمنان نبودهاى؟ آیا جز به مادرت شباهت دارى که تو را پس انداخت؟».
آنگاه اشعث بن قیس گفت: این لقب «امیرالمؤمنین» را پاک کن!
فشار بعضی از یاران امام علیهالسلام که لقب أمیرالمؤمنین را از کنار نام خود بردارد، بر مظلومیّت آن حضرت علیهالسلام جلوه تازهای بخشید؛ ولی در مقابل، گروهی از یاران صدّیق امام، با شمشیرهای بیرون آمده از غلاف، به حضور آن حضرت علیهالسلام آمدند و گفتند: فرمان بده تا ما اجرا کنیم، عثمانبن حنیف آنان را پند داد و گفت: من در صلح حدیبیّه بودهام و ما نیز فعلاً همان راه پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله را میپیماییم.
به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب «امیرالمؤمنین» برای امام علی علیهالسلام هنگام نوشتن صلحنامه، میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالکاشترنخعی سخت به او اعتراض کرد.[2]
آن گاه توافق نامهای نوشته شد که متن آن از این قرار بود:
به نام خداوند بخشنده مهربان
این، توافق نامهاى است میان علىّ بن ابى طالب و معاویه بن ابىسفیان. علىّ بن ابی طالب، آن را بر کوفیان و همراهان مؤمن و مسلمانشان نافذ مىداند؛ و معاویه نیز بر شامیان و همراهان مؤمن و مسلمانشان.
ما - طرفین - به حکم خدا و کتاب او سر فرود مى آوریم و هیچ چیز، جز آن، مایه وحدت ما نیست. کتاب خدا از آغاز تا پایان، میان ما داور است؛ آنچه را زنده داشته، زنده مىداریم؛ و آنچه را میرانده، مىمیرانیم.
توافق کردیم که آنچه این دو داور، عبدالله بن قیس(ابو موسى اشعرى) و عمرو بن عاص قرشى، در کتاب خدا بیابند، به آن عمل کنند و آن جا که در کتاب خدا حکمى نیابند، به سنّت عادلانه که مایه اتّفاق باشد و نه پراکندگى، رفتار نمایند.
و نیز دو داور از على علیهالسلام و معاویه و لشکریانشان عهد و پیمان، و از مردم اطمینان مىستانند که خویشتن و خاندانشان در امان باشند و امّت، آن دو را بر آنچه بدان حکم مىکنند، یارى دهند.
به موجب این عهد و پیمان خدایى، بر مؤمنان و مسلمانانِ از هر دو طرف واجب است که آنچه را در این پیماننامه مىآید و حکم آن دو داور بر مؤمنان ایجاب مىکند، بپذیرند. پس تضمین امنیّت، پیروى از حق، و فرو نهادنِ سلاح، تعهّدى است که ایشان براى خود، خویشاوندان، اموال، و حاضر و غایب خویش مىپذیرند.
و به موجب این عهد و پیمان خدایى، بر عبدالله بن قیس(ابو موسی اشعری) و عمرو بن عاص واجب است که میان این امّت، داورى کنند و آن را به جنگ و تفرقه نکشانند که [اگر چنین کنند] به عصیان افتادهاند.
و زمان داورى، در ماه مبارک رمضان(هشتماه بعد) است[3] و اگر بخواهند آن را تمدید کنند، باید با رضایت هر دو طرف باشد. اگر یکى از دو داور [ابو موسی اشعری و عمرو بن عاص در این مدّت] وفات یابد، امیرِ هر گروه از میان عدالتپیشگان دادگر، براى وى جانشینى بر مىگزیند. و هر کس از مفاد این پیماننامه سرپیچد و راه انکار و ستم در پیش گیرد، امّت را بر ایشان غلبه خواهد بود.
مکان داورىِ ایشان که در آن به حکمیّت بنشینند، «دُومَةُالجَندَل» خواهد بود؛ جائی که با کوفیان و شامیان به یک اندازه فاصله داشته باشد.[4]
این مفاد حکمیت، میان حضرت على علیهالسلام و معاویه، در روز چهارشنبه، سیزدهم صفرِ سال 37 هجرى نگاشته شد.[5]
برخی محقّقان بر این عقیدهاند، مسئلهای که قرار شد در دومهالجندل توسط داوران مورد بحث و بررسی قرار گیرد این بود که آیا عثمان مظلوم کشته شده است یا خیر؟[6]
[1] - حضرت علی علیهالسلام به کاتب فرمودند بنویس: «هذا مَا تَقاضی عَلیه علیّ أمیرُالمُؤمِنینَ وَ مُعاویةُ بن أبی سُفیان و شیعَتُهُما فیما تَراضَیا بِه مِن الحُکمِ بِکتابِ الله وَ سُنَّةِ نَبیِّه(ص)؛ این بیانیه ای است که علی أمیرمؤمنان و معاویه و پیروان آن دو، بنا بر آن، داوری کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) او را پذیرفته اند.»
در این هنگام معاویه برآشفت و گفت: بد آدمی است کسی که فردی را به عنوان أمیرمؤمنان بپذیرد و آن گاه با او نبرد کند، عمروعاص فوراً به کاتب امام(ع) گفت: نام علی و نام پدر او را بنویس، او امیر شماست نه امیر ما، «أحنف» سردار شجاع سپاه امام(ع) به آن حضرت گفت: مبادا لقب أمیرمؤمنان را از کنار نام خود پاک کنی، تن به این کار مده، هر چند به کشت و کشتار انجامد. سخن به درازا کشید و بخشی از روز به مذاکره به این مطلب گذشت و امام(ع) حاضر به حذف لفظ أمیرمؤمنان از کنار اسم خود نشد، أشعث بن قیس که در سپاه امام دائماً بر ضدّ امام کار میکرد و با معاویه سر و سرّی داشت، اصرار ورزید که این لقب برداشته شود. اینجا بود که امام(ع) خاطره تلخ صلح حدیبیّه را بازگو کردند. (وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص ٥٠٨؛ الإمامة و السّیاسة، ابن قتیبه دینوری، جلد،١ ص ١١٢)
[2] - یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۸۹
[3] - نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۳۸۲ق، ص۵۰۴
[4] - شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۲
[5] - تاریخ الطبری، ج 5، ص 52و53؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص388؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 111؛ الإمامة و الة، ج 1، ص 151؛ الأخبار الطوال، ص 194؛ الفتوح، ج 4، ص 201؛ الأمالی للطوسی، ص 187، ح 315؛ وقعة صفّین، ص 508؛ دانش نامه امیرالمؤمنین، محمّد محمّدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، قم، 1386هـ ش، چاپ اوّل، ج6، ص 203-207؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 103 – 104؛ فروغ ولایت، جعفر سبحانی، ص 660 – 658؛ کامل إبن أثیر، جلد ٣، ص١٦٣؛ فروغ ولایت ص593 و ص594 به نقل از مروج الذهب ج2, ص403 تاریخ طبرى ج3, ص49, الاخبار الطوال ص195؛ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص ٥٠٨؛ الإمامة و السّیاسة، ابن قتیبه دینوری، جلد،١ ص ١١٢
[6] - مادلونگ، جانشینی حضرت محمد (ص)، ۱۳۸۵ش، ص۳۶۴
درباره این سایت