در اینباره اقوال و روایات مختلفی وجود دارد، از جمله:[1]
- وقتی خداوندمتعال اراده فرمود که آدم را خلق کند، فرمان داد که خاک او را از زمین بگیرند.
- از ابنعباس روایت کردهاند که خداوندمتعال فرمان داد تا خاک آدم را از زمین گرفتند و او را از گِل چسبناک خوشبو آفرید که از گِل بدبو گرفته شده بود و گِل بدبو از خاک بود و خدا آدم را به دست خویش از گِل آفرید.
- از ابن مسعود و جمعی از یاران پیامبراکرمa روایت کردهاند: خداوندمتعال، جبرئیل را فرستاد تا از گِل زمین بیاورد و زمین گفت: «به خدا پناه میبرم که مرا ناقص یا زبون کنی.»؛ پس او بازگشت و چیزی نگرفت و به خداوند گفت: «خدایا به تو پناه بُرد و من از او درگذشتم.»؛ پس میکائیل را فرستاد. زمین به او نیز چنین گفت و میکائیل نیز برگشت. سپس فرشته مرگ را فرستاد و زمین باز به خدا پناه برد. فرشته مرگ به او گفت: «من نیز به خدا پناه میبرم که برگردم و فرمان او را انجام نداده باشم.»؛ سپس فرشته مرگ از جاهای مختلف روی زمین، مقداری خاک گرفت و به هم آمیخت، اندکی خاک سرخ، اندگی سپید و اندکی سیاه. بدین جهت است که فرزندان آدم مختلف شدهاند. سپس آن خاک را بالا برد و خیس کرد تا گِل چسبناک شد. سپس رهایش کرد تا تغییر یافت و بو گرفت و معنی گفتار خداوندمتعال که فرمود: «گِل بدبو» همین است.
- از ابنعباس نقل است که خداوندمتعال ابلیس را فرستاد که از خاک شیرین و شور زمین بگیرد و آدم را از آن آفرید. آدم، آدم نام گرفت زیرا از ادیم(روی، قشر، سطح) زمین بود. به همین سبب ابلیس گفت: «من به کسی که از گِل آفریده شده سجده کنم؟»
- از سعید بن جبیر روایت کردهاند که آدم، آدم نام گرفت، زیرا از ادیم زمین آفریده شده بود.
- از حضرت علی; روایت کردهاند که: «آدم از ادیم زمین خلق شد که خوب و بد بود، لذا فرزندان او نیز خوب و بد شدند.»
- از ابوموسی اشعری روایت کردهاند که پیامبراکرمa فرمودند: «خداوندمتعال آدم را از مُشت خاکی آفرید که از همه جای زمین گرفته شده بود، لذا فرزندان آدم مانند زمین شدند، سرخ و سیاه و سپید و نرم و درشت و بد و خوب. زمانی که خاک را گرفتند، آن را خیس کردند تا گِل شد و گذاشتند تا بو گرفت و خشک شد. چنانکه خداوندمتعال فرمود: انسان را از سفالی از گل بدبو آفریدیم.
- از ابنعباس روایت کردهاند که: «خدای متعال آدم را از سه چیز آفرید: گلِ خشک، گل بدبو، گلِ چسبناک.»
- از ابنعباس روایت کردهاند که خدای تبارک و تعالی فرمود تا گِل آدم را گرفتند و آدم را از گِل چسبناک و بدبو و با دست خود آفرید و چهل روز(یا چهل سال) جثّه او روی زمین افتاده بود. در این هنگام ابلیس میآمد و آن را به پای خود میزد که صدا میداد و معنی گفتار خدا که فرمود: «از گِل خشک صدادار» همین است، یعنی چیز تو خالی که پُر نیست. و شیطان از دهان آدم وارد میشد و از مقعد آن در میآمد و از مقعد وارد میشد و از دهان در میآمد و میگفت: تو را برای صدا دادن نساختهاند، بلکه برای کاری آفریدهاند. اگر بر تو تسلّط یابم، هلاکت میکنم و اگر تو را بر من تسلّط دهند، فرمانت را اطاعت نخواهم کرد.
- از ابنمسعود و جمعی از یاران پیامبراکرمa روایت کردهاند که خدای عزوجل به فرشتگان فرمود: «من بشری از گِل خواهم آفرید و چون او را ساختم و روح خویش را در آن دمیدم، سجدهاش کنید.» خدا آدم را به دست خویش آفرید تا ابلیس در برابر او تکبر و بزرگی نکند و اگر تکبر کرد، بگوید با کسی که به دست خودم ساختهام تکبر و بزرگی میکنی
پس او را به شکل انسان ساخت و چهل سال جثّه گِلی بود که فرشتگان بر او میگذشتند و از دیدنش بیمناک میشدند و ابلیس از همه بیمناکتر بود. ابلیس که بر آن میگذشت به او ضربه میزد و جثه مانند سفال صدا میداد و سپس ابلیس میگفت: این را برای کاری ساختهاند و از دهان او داخل میشد و از تهش در میآمد و به فرشتگان میگفت: از این نترسید که خدایتان توپُر است و این توخالی و اگر بر او دست یابم هلاکش میکنم.
- از سلمان فارسی روایت کردهاند که خدای عزوجل آدم را آفرید و پیش از دمیدن روح، چهل روز در آن نگریست تا گِل مانند سفال خشک شد و به فرشتگان گفت: زمانی که روح در او دمیدم، سجدهاش کنید.
- از ابنمسعود و جمعی از یاران پیامبراکرمa روایت کردهاند: وقتی روح در آدم دمیده شد، ابتدا به سر او وارد شد. در همان هنگام او عطسه زد و فرشتگان ستایش خدا گفتند. او نیز ستایش خدا گفت و خداوندمتعال فرمود: «خدایت رحمت کند.»، و چون روح به چشمان او وارد شد، میوههای بهشت را نگریست و چون به اندرون وی رسید، اشتهای غذا پیدا کرد و پیش از آنکه روح به پاهایش برسد، شتابزده به سوی میوههای بهشت رفت و همه فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که از سجدهکنان نبود و تکبر کرد و انکار ورزید و کافر شد و خدای متعال به او گفت: «چرا سجده نکردی؟»؛ ابلیس گفت: «من از او بهترم، من به انسان گِلی سجده نمیکنم.»؛ خداوندمتعال فرمود: «خارج شو، که بهشت جای تکبّر نیست.»
- از ابنعباس روایت کردهاند که وقتی خدای عزوجل از روح خویش در آدم دمید، روح از سر او وارد شد و همچنان که به پیکر او میرسید، تبدیل به گوشت و خون میشد و چون به شکم وی رسید، خویشتن را مشاهده کرد و از زیبائی بدن خویش، شگفتزده شد و خواست که بلند شود اما نتوانست. و معنی گفتار خدا که «انسان را از شتاب آفریدهاند» همین است. و چون روح به همه پیکر او رسید، عطسه زد و به الهام خدا ستایش او را کرد و خدا نیز در پاسخ فرمود: خدایت رحمت کند.
آنگاه خداوند متعال به فرشتگانی که همراه ابلیس بودند گفت: «به آدم سجده کنید.»، همه سجده کردند به جز ابلیس که انکار ورزید و بزرگی کرد و گفت: «سجده نمیکنم، زیرا من از او برترم، هم نسبت به سنّ و سال از او بزرگترم، و هم نسبت به خلقت از او نیرومندترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گِل و آتش از گِل قویتر است.» چون ابلیس سجده نکرد، خدا به کیفر این گناه، او را از خیر ناامید کرد و شیطانِ رجیم شد.
- قرآن کریم میفرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَأٍ مَسْنُونٍ؛ ما انسان را از گِل خشکیدهای، که از گِل بدبویی گرفته شده بود، آفریدیم.»[2]
جمعبندی و نتیجهگیری:
درباره کیفیت خلقت و حوادث مقرون به آن، اقوال مختلفی بیان شده است، ولی نکته مورد اتّفاق این است که انسان از خاک و گِل آفریده شده است.
[1] - تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، محمدبن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شابک دوره: 6-199-331-964، چاپ ششم 1383، انتشارات اساطیر، جلد اول، صص 56 الی 59
[2] - سوره مبارکه حجر، آیه شریفه 26
درباره این سایت