فرقه بیانیه، فرقهای از غالیان شیعه و طرفداران «بیان بن سمعان» هستند. بیان بن سمعان از نژاد عرب بود. برخی منابع از او با عنوان «تمیمی» یاد کردهاند، اما شواهد محکمی وجود دارد که او ارتباطی با این قبیله نداشته است. به قول برخی، قول صحیح آن است که او از قبیله «بنونهد»، یکی از قبایل جنوب عربستان (یمن) بوده است.
مطابق برخی گزارشها؛ بیان زمانی پیرو شخصی به نام «حمزة بن عماره» بود. حمزه که هوادار گروهی با عنوان «کربیه» یا «کریبیه» بود، ادّعا کرد «محمد بن حنفیه» خداست و خودش پیامبر است. با این حال، برخی در اتّحاد و همراهی بیان بن سمعان با حمزه تردید کردهاند؛ زیرا وی بر خلاف حمزه و کربیه، رهبری ابوهاشم، فرزند محمد بن حنفیه را به رسمیت شناخت.[1]
نام او در برخی کتب، «بنانبنسمعانالتمیمیالنهدی» است و فرقه او را «بنانیه» گفتهاند.[2]
بیان را از غُلات شمردهاند، زیرا او به الوهیت حضرت علی; معتقد بود و میگفت که در حضرت علی; جزئی الاهی حلول کرده و با جسد او یکی شده است. او بر این باور بود که حضرت علی; از غیب خبر میداد و با همین علم غیب در جنگها شرکت میکرد و پیروز میشد. این سخن حضرت علی; را که «درِ خیبر را نه با نیروی جسمانی، بلکه به قدرت ملکوتی از جای کندم»، شاهد بر ادّعای خود گرفته است.[3]
به نظر بیان، آن نیروی ملکوتی در نفس علی; مانند چراغ در چراغدان بوده و نور الهی مانند روشنایی چراغ است. بیان میگفت که جزئی از خداوند به گونهای از تناسخ به او منتقل شده، از این رو شایستگی امامت و خلافت را یافته و این جزء الهی، همان است که در آدم; بود و به جهت آن شایستگی پیدا کرد تا فرشتگان بر او سجده کنند. او همچنین مراد از آیه «هل ینْظُرُون الاّ اَنْ یأتِیهُمُ اللهُ فی ظُلَلٍ من الغَمامِ»[4] را حضرت علی; میدانست که در تودههائی از ابر خواهد آمد در حالی که رَعْد، بانگ او و برق، تبسّم اوست.[5]
اخبار مذکور در رجال کشی، حاکی از مطرود بودن بیان، از نظر ائمه شیعه= است. در روایتی از امام رضا; آمده است: «بیان بر علیّ بن الحسین دروغ میبست و خداوند طعم گرمی آهن را به او چشانید.[6]
بیان بن سمعان از «مُشبّهه» بود و خداوند را دارای صورت و وجه میدانست و قائل بود که جسم خداوند از میان میرود و تنها صورتش بر جای میماند. او به دو آیۀ «کُلُّ شَیءٍ هالِک اِلاّ وَجَههُ»[7] و «وَیبقی وَجهُ رَبَّکَ ذوالجَلالِ وَ الإکرامِ»[8] استناد میکرد.[9]
به نوشته بغدادی،[10] بیان معتقد بود که خداوند مردی ازلی و از نور است. او بر آن بود که اسم اعظم را میداند و میتواند با آن، سپاهیان را شکست دهد. او مدّعی بود که ستاره زهره را خطاب میکند و زهره به او جواب میدهد.
به گفته نشوان حمیری، بیان معتقد بود که معبودش به صورت انسان است و ستارگان را میخواند و آنان به او پاسخ میدهند.[11]
به نوشته ابناثیر، بیان، حضرت علی و حسن و حسین= و محمد بن حنفیه و پس از او پسرش ابوهاشم را خدا میدانست.[12]
بیانیه معتقد بودند که پس از غیبت محمد بن حنفیه، وصیت به پسر او، «ابوهاشم عبدالله بن محمد» میرسد و این وصیت، وصیت پس از مرگ نیست، بلکه وصیت در حال حیات است، چنانکه رسول اکرمa، حضرت علی; و دیگران را در غزوات خود در مدینه جانشین میساخت؛ بدین ترتیب، او حجّت خدا بر خلق است و مردم باید از او اطاعت کنند.[13]
به گفته سعد بن عبدالله اشعری، گروهی از بیانیه میگویند که ابوهاشم همان امام قائم است که مُرده، ولی بازخواهدگشت و امامت را به عهده خواهد گرفت و مالک روی زمین خواهد شد و پس از او وصیّ دیگری نخواهد بود.[14]
به نوشته نوبختی[15]، بیان پس از فوت ابوهاشم ادّعای نبوت کرد. بیانیه معتقد بودند که ابوهاشم، بیان را «نبیّ» ساخت و آیه «هذا بَیانٌ للِنّاس»[16] دلالت بر نبوّت بیان دارد.[17]
بر اساس روایات، بیان، نامهای به امام باقر; نوشت و او را دعوت کرد تا به نبوتش اقرار کند. امام باقر; آورنده نامه، عمر بن عفیف اَزدی را توبیخ کرد.[18]
به عقیده این فرقه، ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه به امامت بیان بن سمعان تصریح کرده و او را پس از خود امام خوانده است. بدین قرار، بیانیه از جمله کسانی هستند که امامت را از خاندان بنی هاشم و آل علی= خارج ساخته و شخص دیگری را به امامت برگزیده اند. اینان در دستهبندی فِرَق شیعه، از جمله کَیْسانیه محسوب میشوند که پس از حضرت علی;، به امامت محمد بن حنفیه و پس از او به امامت ابوهاشم معتقد بوده اند.[19]
به نوشته طبری،[20]بیان و مُغیره بن سعید خروج کردند و خالد بن عبدالله قسری، حاکم کوفه در زمان هشام بن عبدالملک، آنان را کشت. بنا به یکی از روایات طبری، خالد، مغیره و بیان را گرفت و کشت. در روایت دیگرِ طبری[21] که مفصلتر است، خالد آنان را با شش یا هفت تن دیگر که خروج کرده بودند، گرفت و بهطور وحشتناکی آتش زد. روایتی که ذکری از خروج بیان و مغیره نمیکند، نسبت به روایت خروج ترجیح دارد، زیرا بسیار بعید است که تنها شش یا هفت نفر بتوانند در زمان حاکم مقتدری چون خالدبن عبدالله و خلیفه جباری مانند هشام بن عبدالملک خروج کنند.
ابنقتیبه نیز در عیونالاخبار،[22]هنگام سخن گفتن از کشته شدن آن دو، به خروج آنان اشارهای نکرده است.
[1] - تاکر، «بیان بن سمعان و بیانیه»، ص ۱۲۶ و 127
[2] - اشعری، تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، ۱۳۷۱ش، ص۲۷۳
[3] - درباره این سخن ر.ک: صدوق، أمالی، ۱۴۰۰ق، ص ۴۱۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۲۱، ص ۲۶
[4] - سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 210
[5] - شهرستانی، الملل و النحل، قاهره، ج ۱، ص ۲۴۶
[6] - کشی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۴۸ش، ص ۳۰۲
[7] - سوره مبارکه قصص، آیه شریفه 88
[8] - سوره مبارکه رحمن، آیه شریفه 27
[9] - اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۳۷ـ۳۸
[10] - بغدادی، الفرق بین الفرق، ۱۹۹۸م، ص ۲۳۷
[11] - حمیری، الحور العین، ۱۹۷۲م، ص ۱۶۱و ۲۶۰
[12] - ابن اثیر، الکامل، ۱۳۹۸ق، ج ۴، ص ۲۳۱
[13] - اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۳۴
[14] - اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۳۷
[15] - نوبختی، فرق الشیعه، ۱۹۳۶م، ص ۳۴
[16] - سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 138
[17] - اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۳۷
[18] - نوبختی، فرق الشیعه، ۱۹۳۶م، ص ۳۴؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۳۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، قاهره، ج ۱، ص ۲۴۶ـ ۲۴۷
[19] - علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۳، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰
[20] - محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، ذیل حوادث سال ۱۱۹، ج۷، ص۱۲۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[21] - محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۲۹، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[22] - ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۱۴۸، بیروت (بی تا).
درباره این سایت